بسم الله الرحمان الرحیم
طرح مسئله
درباره حجاب - به معنای پوشش کل بدن بجز وجه و کفین - پرسشهایی مطرح است مانند:
1- آیا حجاب، مخصوص زنهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سلم است؟
2- آیا اسلام حجاب واحدی را برای همه جوامع تعریف کرده است یا اقتضائات عرفی در آن دخیل اند؟
اهمیت این سوال در مسلمان شدن زنان اروپایی روشن میشود که یکی از موانع اصلی آنها حجاب و انگشت نماشدن در جامعه و حتی اخراج از مشاغلشان است. آیا شرع از آنها حجابی مثل حجاب عرب می خواهد و آیا اهتمام شرع به این مسئله به قدری است که به این قیمت وارد اسلام نشوند؛ که در غیراین صورت زنان بسیاری را می توان به آسانی مسلمان کرد بدون آنکه چهره متفاوتی از عرف به خود بگیرند که به جواب سوال اخیر در این مقاله پرداخته نمیشود.
3- آیا زینتهایی مثل انگشتر و سرمه ودستبند جایز است یا تمام زینتها باید پوشانده شود؟
بررسی ادله
آیات
بنابر صریح قرآن، اصل حجاب و عفاف بر تمامی مومنات واجب شده است - نه فقط بر زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم- و از آنها خواسته شده که زینتهای خود را بپوشانند و روسریهای خود را روی گردن و سینه بیاندازند.
1- یاأَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ (59 احزاب)
اى پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند. این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.
خداوند در این آیه زنان مومن را دعوت به عفاف و پوشش کرده است تا هم ایمان آورندگان در جامعه ممتاز شوند و هم مورد آزار قرار نگیرند.
2- وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31 نور)
و به زنان با ایمان بگو: «دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که [طبعاً] از آن پیداست. و باید روسرى خود را بر گردنِ خویش [فرو] اندازند، و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن] بىنیازند یا کودکانى که بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نکردهاند، آشکار نکنند و پاهاى خود را [به گونهاى به زمین] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته مىدارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید.
از آنجا که قبل از اسلام زنان عرب روسریهای خود را پشت گوش می بسته اند و گوش و گردن و سینه آنها بدون پوشش باقی می مانده است[1]، خداوند دراین آیه از زنان مومن خواسته است که سرپوشهای خود را روی گردن و سینه بیاندازند (و لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ) و همچنین زینتهای خود را بپوشانند. این آیه به وضوح پوشش گردن و سینه را بر همه زنان مؤمن لازم می کند.
واضح است که این آیه برای زن عرب پوشیدن روسری را امضاء کرده و پوشاندن گردن و سینه را اضافه کرده است. از آنجا که "حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة"، هر حکمی بر همه مسلمانان در تمام اعصار لازم الاجراست. پس پوشش گردن و سینه به حکم تأسیسی بر همه زنان واجب است. اما سوال آنجاست که امضای بنای عقلای یک جامعه علاوه بر آنکه حکم را بر جامعه واجب و جواز آن را برای بقیه جوامع اثبات میکند، آیا وجوب را برای بقیه جوامع نیز اثبات می کند؟ یعنی جامعه ای که زنانشان سرپوشی ندارند، آیا باید فقط چیزی بر گردن و سینه بیاندازند یا اینکه باید سر را هم بپوشاند؟
آنچه قطعی است، حجاب سر به حکم امضایی بر همه زنان لازم است. پس در جوامعی که قبل از اسلام آوردن آنها زنان پوششی برای سر داشته اند – مثل ایرانیان و اعراب - امر واضح و پوشش واجب است و اگر نداشته اند – مثل اروپاییان – بحث مبنوی است؛ گرچه به نظر میرسد این آیه تلویحا مطلوبیت پوشاندن سر برای زن را میرساند و به هر حال موافق احتیاط است.
از آنجا که در روایات نیز تبیین یا تعلیقی بر این فراز آیه و یا حکم پوشش سر وارد نشده است، بررسی این حکم در همین حد باقی می ماند.
اکنون به بررسی وجوب پوشش سایر اعضای بدن و زینتها در روایات می پردازیم:
روایات
روایات ذیل آیه 31 سوره نور، زینت را بر خود بدن و زیورآلات حمل کردهاند. بنابر قواعد فقه الحدیثی اگر لفظی در فرهنگ روایات معنای ویژهای داشت، دیگر نوبت به مراجعه به لغت نمیرسد و باید تعریف معصومان علیهم السلام را ملاک قرار داد.
به عنوان مثال در این روایت، امام صادق علیهالسلام قسمتهایی از بدن را مصداق زینت دانستهاند؛ یعنی ذراعین (آرنج و بازو)، سرپوش زن به پایین (حدود سینه به پایین) و محلی که دستبند قرار میگیرد به بالا:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الذِّرَاعَیْنِ مِنَ الْمَرْأَةِ أَ هُمَا مِنَ الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْنِ
در روایت ابی الجارود که در همین مقاله خواهد آمد، امام علیهالسلام علاوه بر کل بدن، زیور زن را هم زینت نامیدهاند. پس معنای زینت در فرهنگ روایات شامل زیور و خود بدن است و بنابر امر قرآنی "وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها"، پوشش کل بدن و زیور آن لازم است مگر مواردی که روایات آن را مصداق "ما ظهر منها" دانسته باشند.
دو روایت ذیل، مصادیق "ما ظهر منها" را معلوم می کنند:
1- وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها فَهِیَ الثِّیَابُ وَ الْکُحْلُ وَ الْخَاتَمُ وَ خِضَابُ الْکَفِّ وَ السِّوَارُ وَ الزِّینَةُ ثَلَاثٌ زِینَةٌ لِلنَّاسِ وَ زِینَةٌ لِلْمَحْرَمِ وَ زِینَةٌ لِلزَّوْجِ فَأَمَّا زِینَةُ النَّاسِ فَقَدْ ذَکَرْنَا وَ أَمَّا زِینَةُ الْمَحْرَمِ الْقِلَادَةُ فَمَا فَوْقَهَا وَ الدُّمْلُجُ وَ مَا دُونَهُ وَ الْخَلْخَالُ وَ مَا أَسْفَلَ مِنْهُ وَ أَمَّا زِینَةُ الزَّوْجِ فَالْجَسَدُ کُلُّهُ ( بحارالأنوار ج : 101 ص : 35)
این روایت علاوه بر اشاره به مصادیق زینتهایی که ظاهر شدن آن در برابر مردان اشکالی ندارد، زینت را به سه دسته کلی تقسیم میکند که خود حاوی نکاتی است:
الف. زینت ظاهره (زینت مردم): لباس، سرمه، انگشتر، حنای کف دست، و دستبند؛
ب. زینت محارم: گردنبند به بالا، دستبند به پایین، خلخال به پایین؛
ج. زینت شوهر: کل بدن.
2- ب، [قرب الإسناد] هَارُونُ عَنِ ابْنِ زِیَادٍ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ ع عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَةُ مِنْ زِینَتِهَا فَقَالَ الْوَجْهَ وَ الْکَفَّیْنِ
بنا بر این روایت وجه و کفین زینت ظاهره است.
بنابراین زینتهایی که آشکار شدن آنها مانعی ندارد عبارتند از: صورت و دست (از مچ به پایین)، سرمه، انگشتر، دستبند، حنای کف دست و لباس.
نتیجه:
بنابر آیات، پوشاندن مو به حکم امضایی و گردن و سینه به حکم تأسیسی واجب است.
بنابر روایات:
الف. تعدادی از اعضا و زیورها زینت اند اما ظاهر شدن آنها اشکالی ندارد: صورت، دست (مچ به پایین)، سرمه، انگشتر، دستبند، حنای کف دست و لباس.
ب. تعدادی از اعضا زینت اند و ظاهر شدن آنها اشکال دارد (مگر برای همسر): از سینه به پایین، از دستبند به بالا (یعنی قسمتی از ساق و بازو)
[1] و قال الغرناطی: «کنّ فی ذلک الزمان یلبسن ثیاباً واسعات الجیوب یظهر منها صدورهن و کنّ إذا غطّین رؤسهنّ بالأخمرة یسدلنها من وراء الظهر فیبقى الصدر و العنق و الأُذنان لا ستر علیها»، دلیل تحریر الوسیلة، ج6، ص: 15.
بسم الله الرحمن الرحیم
نگاهی کوتاه به اسامی سایتها و وبلاگها و نامهای افراد ما را بر آن داشت تا به بررسی نام نهادن بر خود و دیگران از دیدگاه شرع مبین بپردازیم.
در زمانهای که هر گروه و فرقه خود را فرقه ناجیه میدانند و سایرین را باطل و گمراه و هرچه خیر و خوبی است نثار خود و همفکرانشان کرده و کسانی که کوچکترین اختلاف عقیده یا سلیقه با ایشان دارند را با تندترین الفاظ و القاب میرانند و بالاترین القاب و اسماء را بر خود مینهند، آیات و روایات میتواند روشنگر راه کسانی باشد که زلال اسلام را از سرچشمه نابش مینوشند.
قرآن کریم در آیات فراوانی به ترسیم رفتارهای صحیح اجتماعی پرداخته است. مثلا در این آیه دادن لقب زشت به دیگران را نهی و در نتیجه حرام میکند:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون[1]
اى کسانى که ایمان آوردهاید، گروهى [از مردان] گروه دیگر را مسخره نکنند، شاید آنان- که مسخره شدهاند- از اینان- که مسخره کردهاند- بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان از اینان بهتر باشند. و از خودتان- از یکدیگر- عیبجویى مکنید و یکدیگر را به لقبها [ى بد و ناخوش] مخوانید. بد نامى است نامکردن [مردم] به بدکردارى پس از ایمان آوردن [آنها]. و هر که توبه نکرد پس اینانند ستمکاران.
همچنین به صراحت ما را از پاک شمردن و تزکیه خود باز میدارد و تاکید میکند که این کار را به خدا واگذارید که او میداند آنچه شما نمی دانید.
الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی[2]
آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها - جز لغزشهاى کوچک- خوددارى مىورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخآمرزش است. وى از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و از همانگاه که در شکمهاى مادرانتان [در زهدان] نهفته بودید به [حال] شما داناتر است، پس خودتان را پاک مشمارید. او به [حال] کسى که پرهیزگارى نموده داناتر است.
تزکیه مصدر باب تفعُّل واز ریشه (زکو) و به معنی تطهیر و مدح و خود را خالی از بدیها شمردن است.[3]
و در جای دیگر اینگونه میفرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلا [4]
آیا آنان را ندیدهاى که خویشتن را پاک و بىعیب جلوه مىدهند؟ آرى خداست که هر که را که خواهد از عیب پاک گرداند. و هیچ کس حتى به قدر رشتهاى که در شکاف هسته خرماست ستم نبیند.
افعال ( لا تَلْمِزُوا، لا تَنابَزُوا، لا تُزَکُّوا ) همه به صیغه نهی هستند و در اصطلاح اصولی، نهی، ظاهر در حرمت است. یعنی آنچه از ظاهر آیات بر میآید حرام بودن لقب زشت دادن به دیگران و تزکیه و تطهیر خویش است. به عنوان مثال نام مطهَّر بر خود – نه دیگران – گذاشتن مصداق این آیات است؛ البته اگر دیگری بر انسان نامی بگذارد شامل حکم آیه نمی شود.
حال اگر سنت و سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله و روایات ائمه علیهم السلام را بررسی نماییم به عدم جواز شرعی این کار بیشتر پی خواهیم برد:
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله، اهل بیت پاکش را مطهر ننامید بلکه از خداوند تزکیه و تطهیر آنها را خواست:
و قال ان هولاء اهل بیتی و خاصتی و حامتی و لحمهم لحمی دمهم دمی یولمنی ما یولمهم یحزننی ما یحزنهم ........... فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا.
سپس این آیه نازل میشود:
یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا[5]
پس اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله را نیز خداوند تطهیر نموده است نه خود پیامبر.
حتی در انجام مناسبات عرفی، ائمه علیهم السلام الگوهای خاص اسلام را سرلوحه خود قرار دادهاند و این سنتها و آداب را (در صورت داشتن کارایی) با ظرافت به زینت اسلام آراستهاند. مثلا عرب در صحنه جنگ برای تضعیف روحیه دشمن رجز میخواند و در این رجز تا میتواند از خودش و شجاعتهایش میگوید. حالا ببینیم امیرالمومنین علیه السلام در غزوه خیبر چگونه رجز خواندهاند :
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ کَلَیْثِ غَابَاتٍ کَرِیهِ الْمَنْظَرَةِ أُوفِیهِمُ بِالصَّاعِ کَیْلَ السَّنْدَرَة
ایشان میفرمایند: مادرم اسم مرا شیر گذاشته. بعد این اسم را توضیح میدهند، نه خودشان را؛ میفرمایند مثل شیر تلخ چهره بیشهها (کلیث غابات کریه المنظره). پس به جای اینکه بگویند انا الحیدره میگویند سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ و حتی در رجز خوانی هم خودشان را مستقیما تزکیه و مدح نمی کنند.
با روشن شدن جوانب مسئله، نمونهای از رفتار علما و عرفای همعصرمان میتواند ظرافتهای ناگفته بحث را نشانمان دهد:
برخی اساتید و بزرگان دین که احترام ویژهای برای نسل پیامبر صلی الله علیه وآله قائلند و ایشان را جز سید و سادات صدا نمی کنند، و به دیگران توصیه میکنند همیشه لفظ سید یا سادات را برای ایشان بکار برند، خود سادات را از اینکه خود را سید بنامند نهی کردهاند؛ چون سید خواندن خود به معنی آقایی بر دیگران است و از آن بوی کبر و خود بزرگ بینی به مشام میرسد.
نامگذاری برای دیگران
همان طور که بیان شد نه تنها دادن لقبهای زشت و نامهای ناپسند بر دیگران جایز نیست، بلکه تزکیه ایشان هم جایگاه شرعی نداشته و حرام است. پس چگونه فرزندان و اطرافیان خود را بنامیم که هم شایسته باشد و هم شرعی؟
بیتردید والدین باید نیکوترین نام را برای فرزند برگزینند ولی این نامگذاری از باب تفاخر و پاک دانستن آن فرزند نیست بلکه این اسم میتواند از اسامی و القاب پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام باشد که روایات زیادی هم در این باره وارد شده است:
أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ لَا یَدْخُلُ الْفَقْرُ بَیْتاً فِیهِ اسْمُ مُحَمَّدٍ أَوْ أَحْمَدَ أَوْ عَلِیٍّ أَوِ الْحَسَنِ أَوِ الْحُسَیْنِ أَوْ جَعْفَرٍ أَوْ طَالِبٍ أَوْ عَبْدِ اللَّهِ أَوْ فَاطِمَةَ مِنَ النِّسَاءِ[6]
و یا این اسم بیانگر آمال و آرزوهای والدین در مورد فرزندشان باشد، اما زیبا ترین نامها آن است که خود را به ائمه اطهار مرتبط نماییم بدون کوچک نمودن خود مثل خادم الرضا یا مهدی یار. همانگونه که در روایت نبوی آمده بهترین اسماء عبدالله و عبدالرحمن است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى مِنْبَرِهِ أَلَا إِنَّ خَیْرَ الْأَسْمَاءِ عَبْدُ اللَّهِ وَ عَبْدُ الرَّحْمَن[7]
بنابراین در نامگذاری خود – مانند اسمی که در اینترنت بر خود میگذاریم – تزکیه و تطهیر حرام است، خودستایی نیز شایسته نیست و نباید به گونهای باشد که بوی مدح و ریا از آن به مشام رسد؛ و در مورد اطرافیان هم باید به این نکته توجه داشت که این اسم مناسب شخصیت او باشد و به گونهای شایسته صفات خوب او را بیان نماید ولی نباید انتساب این اسم به آن فرد دروغ باشد.
مؤلف: نفیسه
[1] . سوره حجرات، آیه 11
[2] . سوره نجم، آیه 32
[3] . مجمع البحرین چنین تعریف می کند: "التزکیة" التطهیر من الأخلاق الذمیمة الناشئة من شر البطن و الکلام و الغضب و الحسد و البخل و حب الجاه و حب الدنیا و الکبر و العجب. در لسان العرب آمده است: زَکَّى نفسَه تَزْکِیةً: مدَحه و قوله تعالى: وَ تُزَکِّیهِمْ بِها؛ قالوا: تُطهِّرُهم به.
[4] . سوره نساء، آیه 49
[5] . حدیث کساء
[6] . وسائلالشیعة ج : 21 ص : 396
[7] . وسائلالشیعة ج : 21 ص : 399
بسم الله الرحمان الرحیم
این کلام ازعلی علیه السلام نیست!
«اگرانسانها بدانند با هم بودنشان چقدرمحدود است، محبتشان به هم نامحدود می شود»
این جمله امروزه در هزاران سایت و وبلاگ و پیامک دیده می شود و به اشتباه به امیرالمومنین علیه السلام نسبت داده می شود، اما این انتساب به ایشان صحیح نیست. چنین جمله ای از حضرت علی علیه السلام نداریم. اصلا فرم این کلام به جهان بینی ایشان نمی خورد. به دلایل زیر:
1- مخالفت با بیانات دیگر
این فرم کلام معصومی نیست چرا که علی ع کسانی که حب نامحدود به خودش داشتند را سوزاند، چه طور حب نامحدود انسانها به یکدیگر را جایز بداند؟ مگر اصلا انسان که محدود است، می تواند حب نامحدود داشته باشد؟ اگر هم مراد حب بسیار زیاد است، ابدا در نگرش علی ع این حب نباید نثار انسانی دیگر شود.
جهان بینی علی ع برای کسی که اندک انسی با کلمات ایشان داشته باشد، همه اش در این است که با توجه به کوتاه بودن و گذرا بودن این دنیا، آرزو و حب ها را کوتاه و محدود کند.
درکتب روایی اینقدر حب انسان به انسان مذموم است بلکه حب فی الله مطرح است و حب بالله. کتاب کافی بابی با عنوان «بَابُ الْحُبِّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِی اللَّهِ» دارد.
بله نسبت به محبت به برادران دینی چنین آمده است:
عن أبی عبد الله ع قال من حب الرجل دینه حبه لإخوانه
یعنی کسی که دینش را دوست داشته باشد، برادران دینی اش را دوست دارد. که این هم همان حب فی الله می شود.
اصلا نداریم که در روایات، حب دیگران ممدوح باشد. حتی حب رسول خدا و خاندان ایشان را نیز باید به حب خدا وصل کرد.
قال رسول الله ص أحبوا الله لما یغدوکم من نعمه و أحبونی لله عز و جل و احبوا اهل بیتی لحبی[1]
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:« رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود خدا را براى نعمتهائى که بشما می خوراند دوست دارید و مرا بدوستى خدا دوست دارید و خاندانم را بدوستى من »
این تفکر کجا و حب نامحدود به انسانها کجا؟ آن نگرش بسیار ماتریالیستی است. افترا به حضرت علی ع است و هر کس بنویسد یا بگوید، اگر روزه باشد روزه اش باطل است.
عنصر حب در خیلی از کلمات امیرالمؤمنین ع هست که همگی در تناقض با این جمله است
قال أمیر المؤمنین ع إن أطیب شیء فی الجنة و ألذه حب الله و الحب فی الله[2]
«همانا نیکوترین و لذت بخش ترین چیز در بهشت، محبت خدا و حب فی الله است»
معقول نیست انسان انسانهای دیگر را اصلا دوست داشته باشد چه رسد نامحدود مگر حب فی الله باشد که یعنی مثلا متعهد است به ایشان و شفقت دارد.
محال است علی ع دل انسانها را در دنیا به چیزی ببندد، این را دشمنان علی هم میدانند که او امده است که دلها را قیچی قیچی کند.
قال الحسن ع من عرف ربه أحبه و من عرف الدنیا زهد فیها[3]
«هر که خدایش را بشناسد او را دوست می دارد و هر کس دنیا را بشناسد از آن دامن برمی چیند... »
همه امری هم که برای مثال رسول خدا به محبت فاطمه و حسن و حسین ع سفارش کرده اند، همان حب فی الله است. جایی نداریم که علی ع به فاطمه زهرا، به عنوان همسر اظهار حب کرده باشد. در دستورات هم این امر را نداریم.
حُبُّ رَسُولِ اللَّهِ ص أَفْضَلُ مِنْ مُهَجِ الْأَنْفُسِ أَوْ قَالَ ضَرْبِ السُّیُوفِ فِی سَبِیلِ اللَّه[4]
«دوست داشتن رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم بهتر از فداکردن جانها یا شمشیر زدن در راه خداست.»
جایی هم که نشانه مومن، حب علی ع است معلوم است که این حب ایمانی است و حب شخصی نیست.
2- مخالفت با قرآن
حب نا محدود به انسان ها، خلاف مسلم قران است چرا که
ادامه مطلب ...قال جعفر بن محمد الصادق ع علماء شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی إبلیس و عفاریته یمنعهم [یمنعونهم] عن الخروج على ضعفاء شیعتنا و عن أن یتسلط علیهم إبلیس و شیعته النواصب ألا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان أفضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر ألف ألف مرة لأنه یدفع عن أدیان محبینا و ذلک یدفع عن أبدانهم[1]
علماى شیعه، مرزداران مرزهایى هستند که ابلیس و عفریتهاى او از آنجا حمله مىکنند؛ آنان سپاه ابلیس را از هجوم بردن بر ناتوانان شیعه باز مىدارند، و از چیره شدن ابلیس و پیروان دشمنخوى او برایشان جلوگیرى مىکنند. آگاه باشید، هر کس از شیعه ما خود را به این مرزدارى برگمارد، مقامش از کسانى که با رومیان جهاد کردند و .. هزار هزار بار بالاتر است، بدان جهت که این مرزدار، از دین دوستان ما دفاع مىکند، در صورتى که آنان از بدن ایشان دفاع مىکنند:
لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم
در زمانه ای هستیم که نه اسم مهدی علیه السلام و نه رسم او، نه اسم رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و نه رسمش، نه امامان مدافعی ندارد و ضعفای شیعه روز و شب مورد هجوم عقیدتی اند، و داعیه داران علم دین اندک تعرضی به شخص و شخصیتشان را بر نمی تابند اما ابدا کسی به فکر این نیست که این امام غائب در قلبها نمیرد.
کیست که از ضعفاء شیعه حمایت میکند؟ و دلش بتپد که عقیده شان سست نشود و مورد هجوم مخالفان قرار نگیرند؟ ذراری امامان و محبینشان برای ایشان اهمیت داشته اند. در این صورت خدمت به چه کسی معنا می تواند داشته باشد؟ چه کسی به این دو امر متنبه است؟
استفِی الثَّغْرِ الَّذِی یَلِی إِبْلِیسَ وَ عَفَارِیتَهُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا
ابلیس و عفاریتش الان بر ضعفاء شیعه خارج شده اند چه باید کرد؟
یک شیعه اگر شیعه باشد امروز یک روز در خانه نیست هر روز در کشوری و در نقطه ای از جهان از ضعفاء شیعه مراقبت میکند این چه ثقلی است که ما را به زمین چسبانده است؟ ریشه اش فقط و فقط دنیا طلبی است.
قرآن میگوید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ
اى کسانى که ایمان آوردهاید، جهت چیست که چون به شما امر شود که براى جهاد در راه خدا بىدرنگ خارج شوید (چون بار گران) به خاک زمین سخت دل بستهاید؟ آیا راضى به زندگانى دنیا عوض آخرت شدهاید؟ در صورتى که متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندکى بیش نیست.
این مسلمانی نیست! هر کس تصور کند با اینگونه زندگی کردن مسلمان است، توهم کرده است. یقین دارم که این زندگی پر عافیت، فرسنگ ها از مسلمانی به دور است.
بسم الله الرحمان الرحیم
ضعفای شیعه
رسول خدا صلی الله علیه و آله و اوصیای پاکش سخت دغدغه مند ضعیفان شیعه بودند. آنها که به این انوار پاک ارداتمندند اما توان تحلیل و ادارک عمیق معارف خاندان وحی را نداشته و از شبهه های و عداوتهای مخالفان میلرزند و به ظاهر هم کسی کفیل حمایت و هدایت ایشان نیست. توده هایی از مردم که اگرچه به نشان تشیع و مناصره علی علیه السلام و برگزیدگان خاندانش ممتاز و مفتخرند، اما از ژرفای فهم و توانایی بیان و احتجاج و دفاع از عقاید و سرمایه های خویش کم بهره و بنابراین در مقابل خرده گیری ها و فتنه های مخالفان آسیب پذیر و در تهدید رنجش و شکستن و بلکه تأثر و تزلزلند.
قلوب و عقول شیعیان همواره آماج تیرهای پرکین طعن مخالفان است که به زهر شبهه و نیرنگ و غدر و فتنه آفرینی آلوده است. عالمان شیعه بار خود را با تعصب و یا علم بسته و تاحدی از خطر این حمله و ضربه رسته اند. اما کفیل و نگران این توده محروم و مظلوم و غریب نیز نیستند!
رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و پیشوایان پیراسته از نسل او اما، همواره و بیش از هر طائفه ای نگران این خیل بی پناه بودند و با بیم دهی های تکان دهنده و امید بخشی های انگیزاننده ، نسبت به این گروه در اصحاب و یاران نخبه خود تعهد و مسئولیت و شیدایی برای دستگیری از اینان آفریدند.
تاریخ تشیع هر چند از سرمایه عالمان صدر نشین و فقیهان بلند پایه گران بار است اما از نظر صالحان مصلح توده گرا، تنگ دست است. کسانی که بدون تکیه به علم ودانایی و عواقب دنیایی دست و پاگیر و ذلیل کننده آن، آستین همت به پالایش عقائد تودهای شیعه – که از هجوم کژی ها و فتنه خرافه ها یک روز خوش هم در تاریخ به خود ندیده ند – برزنند.
این تهیدستی انگیزه امامان شیعه بر انگیزش نخبگان شیعه بود. روایات زیر را که بارقه هایی از این انگیزش باز میتاباند، برای آنهایی می نویسم که
ادامه مطلب ...