حق جویی، حق گویی

کاوش حقایق دین

حق جویی، حق گویی

کاوش حقایق دین

آیا اهدای اعضا جایز است؟

 آیا اهدای اعضا جایز است؟

خبری که چند روزی است بسیاری از رسانه ها به آن پرداخته اند، مرگ "عسل بدیعی" و اهدای اعضای اوست.

گفته می شود او خود در زمان حیاتش کارت اهدای اعضا تهیه کرده است و اکنون خانواده اش نیز به این امر رضایت داده اند. خداوند او را رحمت کند.

بسیاری از مردم این کار را عملی نیک و خداپسندانه می دانند. اما باید دانست آیا این کار مجوز شرعی دارد تا خداپسندانه باشد یا اصلا چنین امری مجاز نیست چه رسد به اینکه خداپسندانه باشد.

در ابتدا اجمالا توضیحی اجمالی از مرگ مغزی بیان می کنیم سپس فتاوای مراجع تقلید را درباره آن مرور می نماییم.

گاهی در اثر برخی عوامل – همچون تصادفات رانندگی، وارد آمدن ضربه شدید به سر، سقوط از ارتفاع، غرق شدن در آب، مسمومیت ها، خونریزی های داخلی مغز و همچنین سکته مغزی- خونرسانی به مغز متوقف شده، اکسیژن رسانی به آن انجام نمی گیرد. در این حالت مغز تمام کارکرد خود را از دست می دهد و دچار تخریب غیر قابل برگشت می گردد. در این گونه موارد احتمال بازگشت به حالت طبیعی کاملا از بین می رود. در اصطلاح پزشکی، این حالت، مرگ مغزی نامیده می شود.

پس از مرگ مغزی، اعضای دیگر از جمله قلب، کبد و کلیه ها هنوز دارای عملکرد هستند، بتدریج در طی چند روز آینده، از کار خواهند افتاد.

از سویی بیمارانی وجود دارند که نجات جان آن ها منوط به استفاده از اعضای مبتلایان به مرگ مغزی است. آیا استفاده از اعضای مبتلایان به مرگ مغزی برای نجات جان بیماران دیگر جایز است؟

پاسخ مقام معظم رهبری:

«اگر این افراد دچار ضایعات مغزی غیر قابل درمان و برگشت ‏شوند که بر اثر آن همه فعالیت ‏های مغزی آنان از بین رفته و به حالت اغمای کامل فرو ‏روند به نحوی که باعث فقدان و از دست رفتن هر نوع شعور و احساس و حرکت های ارادی می‏گردد در صورتی که استفاده از اعضای بدن چنین بیمارانی برای معالجه بیماران دیگر باعث تسریع ‏در مرگ و قطع حیات آنان شود جایز نیست، در غیر این صورت اگر عمل مزبور با اذن قبلى وى صورت ‏بگیرد و یا نجات نفس محترمى متوقف بر آن عضو مورد نیاز باشد، اشکال ندارد.‏»

طبق این فتوا، اگر قطع عضو موجب مرگ شخص نیست و حفظ نفس محترمی موقوف بر آن باشد، جائز است، اما همان طور که می دانیم خارج کردن اعضای حیاتی در مرگ مغزی قطعا موجب تسریع در مرگ می شود بنابراین جایز نمی باشد.

آیت ا... سیستانی نیز برداشتن اعضا را جایز نمی دانند. ایشان حتی وصیت به این امر را هم فاقد اعتبار می دانند:

«کسى که از نظر مغزى مرده است در حالى که قلب و ریه او هر چند به کمک دستگاه وظیفه خود را انجام مى‏دهند میت شمرده نمى‏شود و قطع اعضاى او براى الحاق به زنده به هیچ وجه جایز نیست. و نفوذ وصیت به اهداى عضو بعد از مرگ مشکل است«.

آیت ا...بهجت می فرمایند:

چون در همان مدّتى که قلب کار مى کند و مغز مرده است، امکان دارد دارویى اختراع یا کشف شود که مغز را به کار اندازد (این مطلب هر چند در خیلى از نفوس موجب یقین به عدم باشد، ولى در بعض نفوس و افراد، یقین به عدم نیست؛ زیرا پیدا شدن بعضى داروها که براى بعض امراض اختراع یا کشف مى شود، آنى است) لذا با این احتمال، جایز نیست.

آیت ا...فاضل لنکرانی:

«برداشتن اعضای افرادی که به علت سکته مغزی یا تصادف از لحاظ پزشکی امیدی به زنده ماندن آن ها نیست ولی قلب آن ها از کار نیفتاده، مشکل است. خصوصا قلب را که هنوز از کار نیفتاده اگر بردارند بعید نیست که صدق قتل کند

آیت ا... مکارم شیرازی:

 ایشان معتقدند برداشتن برخی از اعضا از بدن در صورتی که حفظ جان مسلمانی متوقف بر آن باشد، مانعی ندارد ولی باید توجه داشت که این ها همه در صورتی است که مرگ مغزی به صورت کامل و به طور قطعی ثابت شود و احتمال بازگشت مطلقا وجود نداشته باشد.

آیت ا... العظمی نوری همدانی:

«در صورت احراز مرگ، با فرض وصیت میت به اهدای عضو، پیوند مذکور بلا مانع است.»

ایشان به شرط احراز مرگ، حکم به جواز داده اند در حالی که برای مرگ مغزی، حکم به مرگ نمی شود چرا که بیمار مرگ مغزی تا وقتی بطور کامل نمرده است، دفن نمی شود و از نظر قانونی اموال او قابل تقسیم بین ورثه نیست. پس در چنین حالتی مرگ احراز نشده است.

آیت ا... گرامی هم به عدم جواز حکم داده اند:

«تا مسلمانی بطور کامل نمرده به هیچوجه جایز نیست بدنش را مثله کرده اعضایش را بریده به بدن شخص دیگری پیوند کنند و یا برای تشریح استفاده نمایند، هر چند برای ادامه حیات شخص دیگری نیاز باشد.»

نتیجه:

فردی که مرگ مغزی شده است، عرفا مرده محسوب نمی شود چرا که او را در این حالت دفن نمی کنند  و آثار مرگ بر آن مترتب نمی شود. با توجه به کلام علما، خارج کردن اعضای حیاتی چنین فردی جایز نیست و بلکه باعث تسریع در مرگ اوست و خارج کردن قلب در حکم قتل است.  

اما در مورد استفاده از دیگر اعضا، گرچه در آوردن آنها باعث تسریع مرگ بیمار نشود، اما به فتوای مراجع جایز نیست زیرا برداشتن هیچ یک اعضای مسلمان درحالی که زنده است را جایز نمی دانند. به ویژه آنکه برای اعضایی همچون قرنیه چشم یا مفاصل نیز اصلا حکم به جواز نمی توان داد چرا که زنده ماندن انسان دیگری به پیوند این اعضا متوقف نیست.

اول ای جان دفع شر موش کن وانگه اندر جمع گندم کوش کن

به نام خداوند جان آفرین

عن النبیّ صلّى اللَّه علیه و آله: یا أبا ذرّ کفى بالمرء کذبا أن یحدّث بکلّ ما سمعه

از پیامبر (ص) نقل شده است: اى ابوذر! از دروغگوئى آدمى همین بس که هر چه را شنیده است بازگو کند (امالی الطوسی 2/ 14)

اگر ما همان قدر که توصیه‌های بابا برقی را- علی الخصوص بعد از هدفمندی یارانه‌ها –  به گوش جان نیوش می‌کردیم، به گنجینه معارف و تجارب بزرگان دین و تمدن چند هزارساله‌مان هم توجه می‌کردیم الان این قدر حیران و سرگردان و چشم به دهان این و آن نبودیم. مثلا به همین یکی توجه کنید:

اول ای جان دفع شر موش کن                        وانگه اندر جمع گندم کوش کن

بسیار واضح و مبرهن است که شاعر وجود موش در انبار گندم را با جمع گندم در تعارض می‌دیده و در نتیجه هرگونه تلاش مذبوحانه را هباءً منثورا و بلکه مصداق کریمه إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی می‌دانسته.

حالا شما هی وضوی ادب آدابی بگیرو سه مرتبه آب درمنخر و حنجر مبارک بگردان و کف با کفایتت رو لبریز کن و همچین به زیر رستنگاه مو بزن که بلکه دوسه تا حوری بیشتر قسمتت بشه و نماز فریضه و نافله و غفیله و وتر و شفع و اول ماه و آخر ماه و جعفر طیار و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و ... بخوان و حای حمدت رو همچین از ته حلق بگو که بیشتر به خا بخوره و های اهدنا رو به سفارش استاد تجوید از ناف بالا بکش و روزه بی‌سحری بگیر و پای برهنه در ماه رجب کربلا و حج برو و هزار جلوه در محراب و منبر بکن ولی چون به خلوت می‌روی حواست به آقا موشه نباشه، تا وقتی می‌ری اونورآب، دماغ مبارک و بلکه تمام امعا واحشائت بسوزه که ای دل غافل هرچی حور و قصور و شراب طهور و لولو منثور و مزاج کافور و جایزه‌های جور واجور بوده که کلی هم بهش دلبستی با یک چرخش زبان لاکردار به کتم عدم پیوستی و خسران مبین کردستی و دل نازنینت رو خستی.

حالا نمی‌خواد از فردا صبح خروس‌خون و بلکه همین الساعه به قول شاعر معلوم الحال  می بخوری و ‌منبرو دفتر بسوزانی و مردم آزاری و هزار فسق و فجور دیگر بکنی و تارک تمام مستحبات – علی الخصوص مستحبات فوق الاشاره - و واجبات بشوی که چه خبر است مقاله حقیر سراپا تقصیر را خوانده‌ای.

به جای این کارها بگرد دنبال آقا موشه. یکیشو من بهت نشون می‌دم. از همون قدیم الایام که جریانات موش و گندم در جریان بوده گفته‌اند زبان سرخ سر سبز می‌دهد برباد. مگه اگه حرف نزنی میگن لالی؟ 999999/99 در صد کار را همین زبان فوقش بیست گرمی – اگه خیلی زبان دراز و ... باشی و الا پنج گرم خیرشو ببینی – خراب می‌کنه. مگه مجبوری هرچی میگن تو هم - در بهترین حالت بدون کم وزیاد – بگی؟ هی می‌شینی اینور اونور میگی شنیده‌ها حاکی از آنست که ... . از فحوای منویانت فلانی این طور مستنبط است که ... . ناقلان اخبارو طوطیان شکر گفتار خبرداده‌اند که ... . از دربان در خونه خاله خانباجی مروی است که .... . حالا تو اگه زرنگ باشی یه جوری می‌گی که العهدة علی الراوی[1]. ولی زرنگی زیادی خیلی وقتا کار دست آدم می‌ده. تو دیگه حواست به این جای قضیه نیست که اومدیم و حرفی که جناب مستطاب نقل می‌کنید مصداق ظلم است و حضرت سرکار شریک ظلم. اومدیم و خبر داغی که سرکار عالی و شاید علیه نشرش می‌دی مصداق کریمه ((إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون[2])) بود، اون وقت داری جواب امام زمانت عیله آلاف التحیة والثناء رو بدی؟ نکنه شب اول قبر می‌پرسن چرا تمام اخبار موثق و غیر موثقی رو که شنیدی همه جا جار نزدی و ما بی‌خبریم. بماند که بعدا معلوم می‌شه که بسیاری از این اخبار خیلی موثق یا از بیخ کذب محض بوده یا صد تا یک کلاغ صد کلاغ و بلکه دوهزار کلاغ توش شده یا سوء تفاهم وسوء برداشت بوده و ... . حالا تو این هاگیر واگیر بدبخت‌تراز همه اون بیچاره‌ای است که برای کیف و حال دیگران یا آباد شدن دنیای خاله خرسه‌ها دروغ بگه که اگه دروغش رو هرجایی نقل هم بکنن دیگه واویلاست و گناهش گردن این فلک‌زده‌ی دربدر است. ماها اگه قرآن‌خون بودیم به جای این همه خزعبلات، شنیده بودیم ((یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ[3])). قرآن می‌گه تو کلاه خودت رو بچسب، نمی‌خواد برای رای آوردن و راه افتادن کار این و اون دروغ بگی یا حرفای بی‌اساس دیگران رو نقل کنی. زیرکی مومن این جاها معلوم می‌شه. ( المومن ینظر بنور الله[4] ) یعنی این که مومن از بوی خبر تا تهش رو می‌خونه. 

به یکی گفتن امشب عروسیه. گفت: به من چه؟ گفتن: عروسیه دختر توئه. گفت: خب به شما چه؟ حقیقت ظریفی پشت این لطیفه نهفته است. راست و دروغش بماند اما واقعا به ما چه که فلان استاد، تریاک می‌کشد. حالا اگه تمام دانشجویان فهمیدند، چه چیزی عوض می‌شود غیر از این که آبروی استاد رفته و قبح تریاک ریخته و هزار آش نخورده دیگه هم به حساب استاد نگون‌بخت گذاشته می‌شود. شیطان لعین با چند هزار سال تجربه  که بیکار ننشسته. هزار و یک مصلحت و دلیل و منطق و خیرخواهی به ظاهر شرعی می‌تراشد که طرف فکر کند واجب عینی است که همین الان کل دانشکده را ازاین نبا عظیم با خبر کند.

این قدر که شایعات سیاسی و اقتصادی صد من یه غاز می‌گویی، یک صدمش یه چیزی بگو که به درد آخرتت بخورد. مثلا به جای این که بگویی می‌گویند فلان برج مال فلان آقاست، بگو شنیده‌ام فشار قبر خیلی سخت است، حالا می‌خواهم تحقیق کنم حقیقت فشار قبرچیست؟ بگو شنیده‌ام سر پل سراط از تک تک حرکات چشم وابرو و اقصا نقاط بدن می‌پرسند. بگو می‌گویند روایت شده که یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مرد و حضرت فرمودند هفتاد هزار ملک در تشییع جنازه‌اش آمدند ولی به خاطر تندی با خانواده، فشار قبر سختی به او وارد شد. بگو شنیده‌ام آدم‌های حسابی تو دهنشون سنگ‌ریزه می‌گذاشتند که بلکه بتوانند دو تا جمله کمتر حرف بزنند. بگو شنیده‌ام صبح که می‌شود زبان، حال همه اعضای بدن رو می‌پرسد و همه می‌گویند ما خوبیم اگر تو بگذاری. 

نویسنده: ابامحمد



[1] - درستی این حرف برعهده گوینده ( کسی که من از او شنیده‌ام ) است.

[2] - کسانى که دوست دارند زشتی‌ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت است و خداوند مى‏داند و شما نمى‏دانید. نور/19

[3] - اى کسانى که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید. تحریم/6

[4] - مومن با نور خدا نگاه می‌کند.

جک می گوییم یا کافر می شویم

 به نام حضرت دوست 

نمی‌دانم کی به خواب رفته‌ایم که جوک وارد فرهنگ ماشده است. ولی این را می‌دانم که بیشترمان هنوز یا حواسمان پرت است یا دشمن را حقیر و بیچاره شمرده‌ایم. شاید هم هنوز خود را سرباز جنگ نرم حساب نکرده‌ایم. آشکار است که حریف با شناختن دقیق آنچه باید بداند دنباله کار خویش را به خوبی گرفته و ما رهروان راستین بنی اسراییل: ((قالُوا یا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون))[1].

در این میان نمکی که بردل ریش ما پاشیده، همان نمکی است که گندیده و وای به روزما. نمک گندیده، روحانی حواس پرتی است که امام مجتبی علیه السلام را ندانسته مسخره می‌کند و نفس مستمعین در که نمی‌آید هیچ، او را بر سرذوق هم می‌آورد. و بیخ کار این جا است که این روحانی حواس پرت، امام جماعت یکی از مساجد مهم  ام القرای شیعه، شهر اجتهاد، قم المقدسه است و کلی درس خوانده است و از سادات است و مورد وثوق است و هزارجا صاحب کرسی ومنبر است و  ... است. این را نوشتم که حساب کار دستمان بیاید.

تلبیس ابلیس چنان هوش از سر همه ما ربوده که ما بچه مثبت‌ها به جای جوک‌های سکسی و ... برای آیات خدا و ائمه و قرآن و قیامت و تمام مظاهر دینمان یاوه‌سرایی می‌کنیم و به اصطلاح خودمان جوک می‌گوییم و وقتی هم کسی بگوید      (( وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُن))[2]در جواب فقط سرمی‌خارانیم چون اصلا نفهمیده‌ایم چه گفته.

یکی از سوراخ‌هایی که بارها از آن گزیده شده‌ایم [3]و هنوزش نشناخته‌ایم بی‌سوادی دینی است. دانش‌آموزی که سرکلاس زندگی به جای تخته سیاه حواسش توی باقالی‌ها بوده بی‌سواد نشود عجیب است. تخته سیاه قرآن است و روایات اهل بیت علیهم السلام و باقالی‌ها همین سریال‌ها و فوتبال‌ها و ... . در جمهوری اسلامی، کارشناس ارشد و دکتر و مهندس و ... می‌شویم و حسرت به دل قطب عالم امکان عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌گذاریم که ازمان بپرسد تستهزون یعنی چه و ما فقط یاد نگرفته باشیم بگوییم ایییی که گفتی یعنیییییی چه؟ حالا هی بگوییم یا ابن الحسن کجایی و ... .

اصولا اهل فکر کردن هم نیستیم. به نظر شما اگر کسی می‌خواست ما را از اهل بیت علیهم السلام جدا کند همان ابتدا به حضرتشان فحاشی می‌کرد یا اول برای مثلا اسب امام حسین علیه السلام جوک می‌گفت؟ دشمن آنچنان مانند مورچه سیاه در شب تار روی سنگ تیره راه رفته که حتی روحانی قصه ما حضورش را در نیافته و باور نکرده که دارد چه می‌کند. آنان راه‌های ابلهانه را قبلا امتحان کرده‌اند و دیدیم عاقبت کاریکاتوریست‌ پیامبر صلی الله علیه و آله چه شد؟ الان بعضی بسیجیان و متدینین خودی کاریکاتوریست شده‌اند و بی‌خبر.

اگر حواسمان جمع بود می‌فهمیدیم اگر کسی به اسب امام حسین علیه السلام خندید فردا به خود ایشان هم می‌خندد و کسی که خندید ضمیر ناخود‌آگاهش قال الصادق و قال الباقر علیها السلام را باور نمی‌کند. قطعا یکی از اهداف ساخت چنین اباطیلی تقدس‌زدایی از ائمه معصومین علیهم السلام و قرآن و قیامت و دیگر آیات خدا و بلکه خود خداست. چیزی که بتوان با آن شوخی کرد لابد همسطح یا پایین از ماست و دیگر فاتحه خیلی چیزها خوانده شده است.

در ضمن یادمان باشد که به فتوای همه فقها کسی که آگاهانه خدا و معصومین علیهم السلام و آیات خدا مانند قرآن و قیامت و  بهشت وجهنم و ... را مسخره کند از دین خارج شده و کافر است. و صد البته تمسخر داری مراتبی است که مومن واقعی راضی به کمترین آن نسبت به دینش نمی‌شود و تمسخر ناآگاهانه نشان از عدم باور واقعی است.  

نویسنده: ابامحمد



[1] - (بنى اسرائیل) گفتند: «اى موسى! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته‏ایم»! ( مائده/ 24 )

[2] - و اگر از آنها بپرسى «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، مى‏گویند: «ما بازى و شوخى مى‏کردیم!» بگو: «آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره مى‏کردید؟! (توبه/65)

[3] - لا یسلع المومن من حجر واحد مرتین. مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود.

ولی مومنین کیست؟

 بسم الله الرحمن الرحیم

عده ای از مسلمین معتقدند شیعه مذهب بسیار ضعیفی است چرا که مهمترین رکن اعتقادی آنها یعنی امامت، در قرآن نیامده است؛ و یا بر اساس بهترین دفاعی که شیعیان می کنند، نهایتا تأویل برخی آیات را علی ع می دانند اما صراحتی به این مطلب در قرآن نیست.

این درحالی است که قرآن متکفل بیان کلیات دین است و فروع و جزئیات را به سنت وامیگذارد. آیا ولایت علی ع آنطور که شیعه میگوید از ارکان دین نیست یا قرآن شیعیان با سایر مسلمین تفاوتی دارد یا اینکه خداوند – نعوذ بالله – خوف داشته است ستون دین را در کتاب قانونش آشکار کند؟

نشان خواهیم داد که آیه ولایت بر لزوم اتباع علی علیه السلام دلالت دارد؛ و این دلالت نه از نوع ظهور بلکه نص است.

آیه ولایت :

"انما ولیکم الله و رسوله و الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون"بدرستیکه فقط ولی شما خدا و رسولش و کسانی هستند که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکوه می دهند.

بسیاری از مفسران، محدثان و تاریخ نگاران شیعه و اهل سنت روایت کرده اند: «مستمندی وارد مسجد شد و از مسلمانان تقاضای کمک نمود ولی کسی به او اعتنا نکرد. او همچنان به درخواست خود ادامه می‌داد تا اینکه علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام (که در رکوع نماز بود) با دست خود اشاره کرد که پیش آمده، انگشتری را از دستش بیرون آورد. در این وقت جبرئیل نازل شد و این آیه را فرود آورد.  »[1]

اولا شأن نزول این آیه به اتفاق اهل قبله در مورد حضرت علی علیه السلام است. البته ادعا نمی کنیم که غیر علی ع را در بر نمی گیرد – زیرا بعد از نزول این آیه عده ای این عمل را تکرار کردند تا مشمول آیه شوند! - بلکه میگوییم علی ع  را حتما در بر می گیرد.

ثانیا ولایتی که برای خدا و رسول و حضرت علی ع مطرح شده است در یک سیاق آمده‌اند و به هم عطف شده‌اند. همچنین ولایت خدا و رسول به معنای لزوم اتباع از ایشان است؛ پس آیه به قرینه سیاق بر لزوم اتباع از علی ع حتما دلالت دارد.

در نتیجه آیه ولایت به اتفاق مسلمین لزوم اتباع حضرت علی ع را می رساند.

اما در مورد سایر افرادی که ادعا شده این آیه به آنها نیز اشاره دارد، چنین اتفاقی وجود ندارد لذا به قدر متیقن اخذ می کنیم و آنها را مشمول آیه نمی گیریم.

اهل سنت ممکن است اشکال کنند که گر چه شأن نزول آیه در کتب اسباب النزول اهل سنت موجود است و  قضیه خاتم بخشی امام علی ع اتفاقی است، اما دلالت آیه بر ولایت ایشان بنابر نص آیه یا ظاهر آن نیست بلکه تأویل آن است. در جواب ایشان باید گفت با دو قاعده دقیق اثبات میشود که ظاهر و بلکه نص  است.

اولا "و هم راکعون" بدون ضمیمه کردن شأن نزولش معنا نمیدهد زیرا زکات در حال رکوع تشریع نشده است. لذا آیه به همراه شأن نزول معنایی را در ذهن شنونده ایجاد می کنند.

ثانیا معنای نص آن است که هیچ معنای دیگری برای عبارت محتمل نباشد؛ در این آیه بنابر فرض مسئله، بدون شأن نزول اصلا معنایی نمی دهد. بنابراین غیر از قضیه خاتم بخشی، معنای دیگری مطرح نیست که احتمال آن برود یا نرود.

بنابراین ولایت علی ع و لزوم تبعیت از ایشان که جزء ارکان اعتقادی شیعه است، در نص آیات قرآن و نه ظواهر یا تأویلات آن، آمده است.

صدق الله العلی العظیم. 

مؤلف: مرصاد و فهیمه



[1] . بزرگانی از صحابه این روایت را نقل کرده اند، از جمله امیرالمؤمنین علیه السلام، عبدالله بن عباس، ابوذر غفاری، انس بن مالک، عماریاسر، عتبة بن ابی حکیم، عبدالله بن سلام، ابورافع و ... علامه سید عبدالحسین امینی نام 66 تن از علمای اهل سنت اعم از مفسران، محدثان و مورخان را یاد می کند که به شآن نزول آیه درباره علی علیه السلام تصریح کرده اند. رک امینی، الغدیر، ج 3، صص 156-162.

حجاب

 بسم الله الرحمان الرحیم

طرح مسئله

درباره حجاب - به معنای پوشش کل بدن بجز وجه و کفین - پرسش‌هایی مطرح است مانند:

1-      آیا حجاب، مخصوص زن‌های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و سلم است؟

2-      آیا اسلام حجاب واحدی را برای همه جوامع تعریف کرده است یا اقتضائات عرفی در آن دخیل اند؟

اهمیت این سوال در مسلمان شدن زنان اروپایی روشن می‌شود که یکی از موانع اصلی آن‌ها حجاب و انگشت نماشدن در جامعه و حتی اخراج از مشاغلشان است. آیا شرع از آن‌ها حجابی مثل حجاب عرب می خواهد و آیا اهتمام شرع به این مسئله به قدری است که به این قیمت وارد اسلام نشوند؛ که در غیراین صورت زنان بسیاری را می توان به آسانی مسلمان کرد بدون آنکه چهره متفاوتی از عرف به خود بگیرند که به جواب سوال اخیر در این مقاله پرداخته نمی‌شود.

3-      آیا زینت‌هایی مثل انگشتر و سرمه ودستبند جایز است یا تمام زینت‌ها باید پوشانده شود؟

بررسی ادله

آیات

بنابر صریح قرآن، اصل حجاب و عفاف بر تمامی مومنات واجب شده است - نه فقط بر زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم- و از آن‌ها خواسته شده که زینت‌های خود را بپوشانند و روسری‌های خود را روی گردن و سینه بیاندازند.

1-  یاأَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ  وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ (59 احزاب)

اى پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند. این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.

خداوند در این آیه زنان مومن را دعوت به عفاف و پوشش کرده است تا هم ایمان آورندگان در جامعه ممتاز شوند و هم مورد آزار قرار نگیرند.

2-  وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31 نور)

و به زنان با ایمان بگو: «دیدگان خود را [از هر نامحرمى‏] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که [طبعاً] از آن پیداست. و باید روسرى خود را بر گردنِ خویش [فرو] اندازند، و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش‏] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن‏] بى‏نیازند یا کودکانى که بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نکرده‏اند، آشکار نکنند و پاهاى خود را [به گونه‏اى به زمین‏] نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته مى‏دارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى [از مرد و زن‏] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید.

از آنجا که قبل از اسلام زنان عرب روسری‌های خود را پشت گوش می بسته اند و گوش و گردن و سینه آنها بدون پوشش باقی می مانده است[1]، خداوند دراین آیه از زنان مومن خواسته است که سرپوش‌های خود را روی گردن و سینه بیاندازند (و لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ) و همچنین زینت‌های خود را بپوشانند. این آیه به وضوح پوشش گردن و سینه را بر همه زنان مؤمن لازم می کند.

واضح است که این آیه برای زن عرب پوشیدن روسری را امضاء کرده و پوشاندن گردن و سینه را اضافه کرده است. از آنجا که "حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة"، هر حکمی بر همه مسلمانان  در تمام اعصار لازم الاجراست. پس پوشش گردن و سینه به حکم تأسیسی بر همه زنان واجب است. اما سوال آنجاست که امضای بنای عقلای یک جامعه علاوه بر آنکه حکم را بر جامعه واجب و جواز آن را برای بقیه جوامع اثبات می‌کند، آیا وجوب را برای بقیه جوامع نیز اثبات می کند؟ یعنی جامعه ای که زنانشان سرپوشی ندارند، آیا باید فقط چیزی بر گردن و سینه بیاندازند یا اینکه باید سر را هم بپوشاند؟

آنچه قطعی است، حجاب سر به حکم امضایی بر همه  زنان لازم است. پس در جوامعی که قبل از اسلام آوردن آنها زنان پوششی برای سر داشته اند – مثل ایرانیان و اعراب - امر واضح و پوشش واجب است و اگر نداشته اند – مثل اروپاییان – بحث مبنوی است؛ گرچه به نظر میرسد این آیه تلویحا مطلوبیت پوشاندن سر برای زن را میرساند و به هر حال موافق احتیاط است.

از آنجا که در روایات نیز تبیین یا تعلیقی بر این فراز آیه و یا حکم پوشش سر وارد نشده است، بررسی این حکم در همین حد باقی می ماند.

اکنون به بررسی وجوب پوشش سایر اعضای بدن و زینت‌ها در روایات می پردازیم:

روایات

روایات ذیل آیه 31 سوره نور، زینت را بر خود بدن و زیورآلات حمل کرده‌اند. بنابر قواعد فقه الحدیثی اگر لفظی در فرهنگ روایات معنای ویژه‌ای داشت، دیگر نوبت به مراجعه به لغت نمی‌رسد و باید تعریف معصومان علیهم السلام را ملاک قرار داد.

به عنوان مثال در این روایت، امام صادق علیه‌السلام قسمت‌هایی از بدن را مصداق زینت دانسته‌اند؛ یعنی ذراعین (آرنج و بازو)، سرپوش زن به پایین (حدود سینه به پایین) و محلی که دستبند قرار می‌گیرد به بالا:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الذِّرَاعَیْنِ مِنَ الْمَرْأَةِ أَ هُمَا مِنَ‏ الزِّینَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّینَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَیْنِ

در روایت ابی الجارود که در همین مقاله خواهد آمد، امام علیه‌السلام علاوه بر کل بدن، زیور زن را هم زینت نامیده‌اند. پس معنای زینت در فرهنگ روایات شامل زیور و خود بدن است و بنابر امر قرآنی "وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها"، پوشش کل بدن و زیور آن لازم است مگر مواردی که روایات آن را مصداق "ما ظهر منها" دانسته باشند.

دو روایت ذیل، مصادیق "ما ظهر منها" را معلوم می کنند:

1-  وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِهِ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها فَهِیَ الثِّیَابُ وَ الْکُحْلُ وَ الْخَاتَمُ وَ خِضَابُ الْکَفِّ وَ السِّوَارُ وَ الزِّینَةُ ثَلَاثٌ زِینَةٌ لِلنَّاسِ وَ زِینَةٌ لِلْمَحْرَمِ وَ زِینَةٌ لِلزَّوْجِ فَأَمَّا زِینَةُ النَّاسِ فَقَدْ ذَکَرْنَا وَ أَمَّا زِینَةُ الْمَحْرَمِ الْقِلَادَةُ فَمَا فَوْقَهَا وَ الدُّمْلُجُ وَ مَا دُونَهُ وَ الْخَلْخَالُ وَ مَا أَسْفَلَ مِنْهُ وَ أَمَّا زِینَةُ الزَّوْجِ فَالْجَسَدُ کُلُّهُ ( بحارالأنوار ج : 101 ص : 35)

این روایت علاوه بر اشاره به مصادیق زینت‌هایی که ظاهر شدن آن در برابر مردان اشکالی ندارد، زینت را به سه دسته کلی تقسیم می‌کند که خود حاوی نکاتی است:

الف. زینت ظاهره (زینت مردم): لباس، سرمه، انگشتر، حنای کف دست، و دستبند؛

ب. زینت محارم: گردنبند به بالا،  دستبند به پایین، خلخال به پایین؛

ج. زینت شوهر: کل بدن.

2-  ب، [قرب الإسناد] هَارُونُ عَنِ ابْنِ زِیَادٍ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ ع عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَةُ مِنْ زِینَتِهَا فَقَالَ الْوَجْهَ وَ الْکَفَّیْنِ

بنا بر این روایت وجه و کفین زینت ظاهره است.

بنابراین زینت‌هایی که آشکار شدن آن‌ها مانعی ندارد عبارتند از: صورت و دست (از مچ به پایین)، سرمه، انگشتر، دستبند، حنای کف دست  و لباس.

نتیجه:   

بنابر آیات، پوشاندن مو  به حکم امضایی و گردن و سینه به حکم تأسیسی واجب است.

بنابر روایات:

الف. تعدادی از اعضا و زیورها زینت اند اما ظاهر شدن آنها اشکالی ندارد: صورت، دست (مچ به پایین)، سرمه، انگشتر، دستبند، حنای کف دست و لباس.

ب. تعدادی از اعضا زینت اند و ظاهر شدن آنها اشکال دارد (مگر برای همسر): از سینه به پایین، از دستبند به بالا (یعنی قسمتی از ساق و بازو)



[1] و قال الغرناطی: «کنّ فی ذلک الزمان یلبسن ثیاباً واسعات الجیوب یظهر منها صدورهن و کنّ إذا غطّین رؤسهنّ بالأخمرة یسدلنها من وراء الظهر فیبقى الصدر و العنق و الأُذنان لا ستر علیها»، دلیل تحریر الوسیلة، ج‏6، ص: 15.