بسم الله الرحمن الرحیم
نگاهی کوتاه به اسامی سایتها و وبلاگها و نامهای افراد ما را بر آن داشت تا به بررسی نام نهادن بر خود و دیگران از دیدگاه شرع مبین بپردازیم.
در زمانهای که هر گروه و فرقه خود را فرقه ناجیه میدانند و سایرین را باطل و گمراه و هرچه خیر و خوبی است نثار خود و همفکرانشان کرده و کسانی که کوچکترین اختلاف عقیده یا سلیقه با ایشان دارند را با تندترین الفاظ و القاب میرانند و بالاترین القاب و اسماء را بر خود مینهند، آیات و روایات میتواند روشنگر راه کسانی باشد که زلال اسلام را از سرچشمه نابش مینوشند.
قرآن کریم در آیات فراوانی به ترسیم رفتارهای صحیح اجتماعی پرداخته است. مثلا در این آیه دادن لقب زشت به دیگران را نهی و در نتیجه حرام میکند:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون[1]
اى کسانى که ایمان آوردهاید، گروهى [از مردان] گروه دیگر را مسخره نکنند، شاید آنان- که مسخره شدهاند- از اینان- که مسخره کردهاند- بهتر باشند و نه زنانى زنان دیگر را، شاید آنان از اینان بهتر باشند. و از خودتان- از یکدیگر- عیبجویى مکنید و یکدیگر را به لقبها [ى بد و ناخوش] مخوانید. بد نامى است نامکردن [مردم] به بدکردارى پس از ایمان آوردن [آنها]. و هر که توبه نکرد پس اینانند ستمکاران.
همچنین به صراحت ما را از پاک شمردن و تزکیه خود باز میدارد و تاکید میکند که این کار را به خدا واگذارید که او میداند آنچه شما نمی دانید.
الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی[2]
آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها - جز لغزشهاى کوچک- خوددارى مىورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخآمرزش است. وى از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و از همانگاه که در شکمهاى مادرانتان [در زهدان] نهفته بودید به [حال] شما داناتر است، پس خودتان را پاک مشمارید. او به [حال] کسى که پرهیزگارى نموده داناتر است.
تزکیه مصدر باب تفعُّل واز ریشه (زکو) و به معنی تطهیر و مدح و خود را خالی از بدیها شمردن است.[3]
و در جای دیگر اینگونه میفرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلا [4]
آیا آنان را ندیدهاى که خویشتن را پاک و بىعیب جلوه مىدهند؟ آرى خداست که هر که را که خواهد از عیب پاک گرداند. و هیچ کس حتى به قدر رشتهاى که در شکاف هسته خرماست ستم نبیند.
افعال ( لا تَلْمِزُوا، لا تَنابَزُوا، لا تُزَکُّوا ) همه به صیغه نهی هستند و در اصطلاح اصولی، نهی، ظاهر در حرمت است. یعنی آنچه از ظاهر آیات بر میآید حرام بودن لقب زشت دادن به دیگران و تزکیه و تطهیر خویش است. به عنوان مثال نام مطهَّر بر خود – نه دیگران – گذاشتن مصداق این آیات است؛ البته اگر دیگری بر انسان نامی بگذارد شامل حکم آیه نمی شود.
حال اگر سنت و سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله و روایات ائمه علیهم السلام را بررسی نماییم به عدم جواز شرعی این کار بیشتر پی خواهیم برد:
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله، اهل بیت پاکش را مطهر ننامید بلکه از خداوند تزکیه و تطهیر آنها را خواست:
و قال ان هولاء اهل بیتی و خاصتی و حامتی و لحمهم لحمی دمهم دمی یولمنی ما یولمهم یحزننی ما یحزنهم ........... فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا.
سپس این آیه نازل میشود:
یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا[5]
پس اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله را نیز خداوند تطهیر نموده است نه خود پیامبر.
حتی در انجام مناسبات عرفی، ائمه علیهم السلام الگوهای خاص اسلام را سرلوحه خود قرار دادهاند و این سنتها و آداب را (در صورت داشتن کارایی) با ظرافت به زینت اسلام آراستهاند. مثلا عرب در صحنه جنگ برای تضعیف روحیه دشمن رجز میخواند و در این رجز تا میتواند از خودش و شجاعتهایش میگوید. حالا ببینیم امیرالمومنین علیه السلام در غزوه خیبر چگونه رجز خواندهاند :
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ کَلَیْثِ غَابَاتٍ کَرِیهِ الْمَنْظَرَةِ أُوفِیهِمُ بِالصَّاعِ کَیْلَ السَّنْدَرَة
ایشان میفرمایند: مادرم اسم مرا شیر گذاشته. بعد این اسم را توضیح میدهند، نه خودشان را؛ میفرمایند مثل شیر تلخ چهره بیشهها (کلیث غابات کریه المنظره). پس به جای اینکه بگویند انا الحیدره میگویند سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ و حتی در رجز خوانی هم خودشان را مستقیما تزکیه و مدح نمی کنند.
با روشن شدن جوانب مسئله، نمونهای از رفتار علما و عرفای همعصرمان میتواند ظرافتهای ناگفته بحث را نشانمان دهد:
برخی اساتید و بزرگان دین که احترام ویژهای برای نسل پیامبر صلی الله علیه وآله قائلند و ایشان را جز سید و سادات صدا نمی کنند، و به دیگران توصیه میکنند همیشه لفظ سید یا سادات را برای ایشان بکار برند، خود سادات را از اینکه خود را سید بنامند نهی کردهاند؛ چون سید خواندن خود به معنی آقایی بر دیگران است و از آن بوی کبر و خود بزرگ بینی به مشام میرسد.
نامگذاری برای دیگران
همان طور که بیان شد نه تنها دادن لقبهای زشت و نامهای ناپسند بر دیگران جایز نیست، بلکه تزکیه ایشان هم جایگاه شرعی نداشته و حرام است. پس چگونه فرزندان و اطرافیان خود را بنامیم که هم شایسته باشد و هم شرعی؟
بیتردید والدین باید نیکوترین نام را برای فرزند برگزینند ولی این نامگذاری از باب تفاخر و پاک دانستن آن فرزند نیست بلکه این اسم میتواند از اسامی و القاب پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام باشد که روایات زیادی هم در این باره وارد شده است:
أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ لَا یَدْخُلُ الْفَقْرُ بَیْتاً فِیهِ اسْمُ مُحَمَّدٍ أَوْ أَحْمَدَ أَوْ عَلِیٍّ أَوِ الْحَسَنِ أَوِ الْحُسَیْنِ أَوْ جَعْفَرٍ أَوْ طَالِبٍ أَوْ عَبْدِ اللَّهِ أَوْ فَاطِمَةَ مِنَ النِّسَاءِ[6]
و یا این اسم بیانگر آمال و آرزوهای والدین در مورد فرزندشان باشد، اما زیبا ترین نامها آن است که خود را به ائمه اطهار مرتبط نماییم بدون کوچک نمودن خود مثل خادم الرضا یا مهدی یار. همانگونه که در روایت نبوی آمده بهترین اسماء عبدالله و عبدالرحمن است:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى مِنْبَرِهِ أَلَا إِنَّ خَیْرَ الْأَسْمَاءِ عَبْدُ اللَّهِ وَ عَبْدُ الرَّحْمَن[7]
بنابراین در نامگذاری خود – مانند اسمی که در اینترنت بر خود میگذاریم – تزکیه و تطهیر حرام است، خودستایی نیز شایسته نیست و نباید به گونهای باشد که بوی مدح و ریا از آن به مشام رسد؛ و در مورد اطرافیان هم باید به این نکته توجه داشت که این اسم مناسب شخصیت او باشد و به گونهای شایسته صفات خوب او را بیان نماید ولی نباید انتساب این اسم به آن فرد دروغ باشد.
مؤلف: نفیسه
[1] . سوره حجرات، آیه 11
[2] . سوره نجم، آیه 32
[3] . مجمع البحرین چنین تعریف می کند: "التزکیة" التطهیر من الأخلاق الذمیمة الناشئة من شر البطن و الکلام و الغضب و الحسد و البخل و حب الجاه و حب الدنیا و الکبر و العجب. در لسان العرب آمده است: زَکَّى نفسَه تَزْکِیةً: مدَحه و قوله تعالى: وَ تُزَکِّیهِمْ بِها؛ قالوا: تُطهِّرُهم به.
[4] . سوره نساء، آیه 49
[5] . حدیث کساء
[6] . وسائلالشیعة ج : 21 ص : 396
[7] . وسائلالشیعة ج : 21 ص : 399
بسم الله الرحمان الرحیم
این کلام ازعلی علیه السلام نیست!
«اگرانسانها بدانند با هم بودنشان چقدرمحدود است، محبتشان به هم نامحدود می شود»
این جمله امروزه در هزاران سایت و وبلاگ و پیامک دیده می شود و به اشتباه به امیرالمومنین علیه السلام نسبت داده می شود، اما این انتساب به ایشان صحیح نیست. چنین جمله ای از حضرت علی علیه السلام نداریم. اصلا فرم این کلام به جهان بینی ایشان نمی خورد. به دلایل زیر:
1- مخالفت با بیانات دیگر
این فرم کلام معصومی نیست چرا که علی ع کسانی که حب نامحدود به خودش داشتند را سوزاند، چه طور حب نامحدود انسانها به یکدیگر را جایز بداند؟ مگر اصلا انسان که محدود است، می تواند حب نامحدود داشته باشد؟ اگر هم مراد حب بسیار زیاد است، ابدا در نگرش علی ع این حب نباید نثار انسانی دیگر شود.
جهان بینی علی ع برای کسی که اندک انسی با کلمات ایشان داشته باشد، همه اش در این است که با توجه به کوتاه بودن و گذرا بودن این دنیا، آرزو و حب ها را کوتاه و محدود کند.
درکتب روایی اینقدر حب انسان به انسان مذموم است بلکه حب فی الله مطرح است و حب بالله. کتاب کافی بابی با عنوان «بَابُ الْحُبِّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِی اللَّهِ» دارد.
بله نسبت به محبت به برادران دینی چنین آمده است:
عن أبی عبد الله ع قال من حب الرجل دینه حبه لإخوانه
یعنی کسی که دینش را دوست داشته باشد، برادران دینی اش را دوست دارد. که این هم همان حب فی الله می شود.
اصلا نداریم که در روایات، حب دیگران ممدوح باشد. حتی حب رسول خدا و خاندان ایشان را نیز باید به حب خدا وصل کرد.
قال رسول الله ص أحبوا الله لما یغدوکم من نعمه و أحبونی لله عز و جل و احبوا اهل بیتی لحبی[1]
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:« رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود خدا را براى نعمتهائى که بشما می خوراند دوست دارید و مرا بدوستى خدا دوست دارید و خاندانم را بدوستى من »
این تفکر کجا و حب نامحدود به انسانها کجا؟ آن نگرش بسیار ماتریالیستی است. افترا به حضرت علی ع است و هر کس بنویسد یا بگوید، اگر روزه باشد روزه اش باطل است.
عنصر حب در خیلی از کلمات امیرالمؤمنین ع هست که همگی در تناقض با این جمله است
قال أمیر المؤمنین ع إن أطیب شیء فی الجنة و ألذه حب الله و الحب فی الله[2]
«همانا نیکوترین و لذت بخش ترین چیز در بهشت، محبت خدا و حب فی الله است»
معقول نیست انسان انسانهای دیگر را اصلا دوست داشته باشد چه رسد نامحدود مگر حب فی الله باشد که یعنی مثلا متعهد است به ایشان و شفقت دارد.
محال است علی ع دل انسانها را در دنیا به چیزی ببندد، این را دشمنان علی هم میدانند که او امده است که دلها را قیچی قیچی کند.
قال الحسن ع من عرف ربه أحبه و من عرف الدنیا زهد فیها[3]
«هر که خدایش را بشناسد او را دوست می دارد و هر کس دنیا را بشناسد از آن دامن برمی چیند... »
همه امری هم که برای مثال رسول خدا به محبت فاطمه و حسن و حسین ع سفارش کرده اند، همان حب فی الله است. جایی نداریم که علی ع به فاطمه زهرا، به عنوان همسر اظهار حب کرده باشد. در دستورات هم این امر را نداریم.
حُبُّ رَسُولِ اللَّهِ ص أَفْضَلُ مِنْ مُهَجِ الْأَنْفُسِ أَوْ قَالَ ضَرْبِ السُّیُوفِ فِی سَبِیلِ اللَّه[4]
«دوست داشتن رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم بهتر از فداکردن جانها یا شمشیر زدن در راه خداست.»
جایی هم که نشانه مومن، حب علی ع است معلوم است که این حب ایمانی است و حب شخصی نیست.
2- مخالفت با قرآن
حب نا محدود به انسان ها، خلاف مسلم قران است چرا که
ادامه مطلب ...قال جعفر بن محمد الصادق ع علماء شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی إبلیس و عفاریته یمنعهم [یمنعونهم] عن الخروج على ضعفاء شیعتنا و عن أن یتسلط علیهم إبلیس و شیعته النواصب ألا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان أفضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر ألف ألف مرة لأنه یدفع عن أدیان محبینا و ذلک یدفع عن أبدانهم[1]
علماى شیعه، مرزداران مرزهایى هستند که ابلیس و عفریتهاى او از آنجا حمله مىکنند؛ آنان سپاه ابلیس را از هجوم بردن بر ناتوانان شیعه باز مىدارند، و از چیره شدن ابلیس و پیروان دشمنخوى او برایشان جلوگیرى مىکنند. آگاه باشید، هر کس از شیعه ما خود را به این مرزدارى برگمارد، مقامش از کسانى که با رومیان جهاد کردند و .. هزار هزار بار بالاتر است، بدان جهت که این مرزدار، از دین دوستان ما دفاع مىکند، در صورتى که آنان از بدن ایشان دفاع مىکنند:
لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم
در زمانه ای هستیم که نه اسم مهدی علیه السلام و نه رسم او، نه اسم رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و نه رسمش، نه امامان مدافعی ندارد و ضعفای شیعه روز و شب مورد هجوم عقیدتی اند، و داعیه داران علم دین اندک تعرضی به شخص و شخصیتشان را بر نمی تابند اما ابدا کسی به فکر این نیست که این امام غائب در قلبها نمیرد.
کیست که از ضعفاء شیعه حمایت میکند؟ و دلش بتپد که عقیده شان سست نشود و مورد هجوم مخالفان قرار نگیرند؟ ذراری امامان و محبینشان برای ایشان اهمیت داشته اند. در این صورت خدمت به چه کسی معنا می تواند داشته باشد؟ چه کسی به این دو امر متنبه است؟
استفِی الثَّغْرِ الَّذِی یَلِی إِبْلِیسَ وَ عَفَارِیتَهُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا
ابلیس و عفاریتش الان بر ضعفاء شیعه خارج شده اند چه باید کرد؟
یک شیعه اگر شیعه باشد امروز یک روز در خانه نیست هر روز در کشوری و در نقطه ای از جهان از ضعفاء شیعه مراقبت میکند این چه ثقلی است که ما را به زمین چسبانده است؟ ریشه اش فقط و فقط دنیا طلبی است.
قرآن میگوید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ
اى کسانى که ایمان آوردهاید، جهت چیست که چون به شما امر شود که براى جهاد در راه خدا بىدرنگ خارج شوید (چون بار گران) به خاک زمین سخت دل بستهاید؟ آیا راضى به زندگانى دنیا عوض آخرت شدهاید؟ در صورتى که متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندکى بیش نیست.
این مسلمانی نیست! هر کس تصور کند با اینگونه زندگی کردن مسلمان است، توهم کرده است. یقین دارم که این زندگی پر عافیت، فرسنگ ها از مسلمانی به دور است.
بسم الله الرحمان الرحیم
ضعفای شیعه
رسول خدا صلی الله علیه و آله و اوصیای پاکش سخت دغدغه مند ضعیفان شیعه بودند. آنها که به این انوار پاک ارداتمندند اما توان تحلیل و ادارک عمیق معارف خاندان وحی را نداشته و از شبهه های و عداوتهای مخالفان میلرزند و به ظاهر هم کسی کفیل حمایت و هدایت ایشان نیست. توده هایی از مردم که اگرچه به نشان تشیع و مناصره علی علیه السلام و برگزیدگان خاندانش ممتاز و مفتخرند، اما از ژرفای فهم و توانایی بیان و احتجاج و دفاع از عقاید و سرمایه های خویش کم بهره و بنابراین در مقابل خرده گیری ها و فتنه های مخالفان آسیب پذیر و در تهدید رنجش و شکستن و بلکه تأثر و تزلزلند.
قلوب و عقول شیعیان همواره آماج تیرهای پرکین طعن مخالفان است که به زهر شبهه و نیرنگ و غدر و فتنه آفرینی آلوده است. عالمان شیعه بار خود را با تعصب و یا علم بسته و تاحدی از خطر این حمله و ضربه رسته اند. اما کفیل و نگران این توده محروم و مظلوم و غریب نیز نیستند!
رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و پیشوایان پیراسته از نسل او اما، همواره و بیش از هر طائفه ای نگران این خیل بی پناه بودند و با بیم دهی های تکان دهنده و امید بخشی های انگیزاننده ، نسبت به این گروه در اصحاب و یاران نخبه خود تعهد و مسئولیت و شیدایی برای دستگیری از اینان آفریدند.
تاریخ تشیع هر چند از سرمایه عالمان صدر نشین و فقیهان بلند پایه گران بار است اما از نظر صالحان مصلح توده گرا، تنگ دست است. کسانی که بدون تکیه به علم ودانایی و عواقب دنیایی دست و پاگیر و ذلیل کننده آن، آستین همت به پالایش عقائد تودهای شیعه – که از هجوم کژی ها و فتنه خرافه ها یک روز خوش هم در تاریخ به خود ندیده ند – برزنند.
این تهیدستی انگیزه امامان شیعه بر انگیزش نخبگان شیعه بود. روایات زیر را که بارقه هایی از این انگیزش باز میتاباند، برای آنهایی می نویسم که
ادامه مطلب ...بسم الله الر حمن الرحیم
رایت رسول خدا ص
از روایات به دست می آید که رایت رسول خدا صلی الله علیه و آله ا زاختصاصات امامت است و ایشان یوم بدر آنرا افراشت و سبب نصر مومنان شد و آنگاه آن را بست و به علی داد و علی علیه السلام یوم جمل آن را گشود و سبب نصر سپاهش شد و دیگر تا قیام قائم افراشته نمیشود.
این رایت قطعه ای پارچه از پنبه یا کتان یا ابریشم و حریر نیست بلکه از برگ بهشتی و عمودش از عمود های عرش و نصرت الهی آن را به حرکت در می آورد. آن را روز بدر جبرائیل برای رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد و در بعضی روایات آمده که نزد ائمه محفوظ است تا نوبت به قائم برسد اما در روایات دیگری هست که برای وی هم جبرائیل می آورد و البته برخی این روایات دومی را محمول به تقیه دانسته اند.
پرسش این است:
1- آیا این رایت امری مادی و ملموس است ؟ یا کنایه از کیفیت ویژه ای نصر است؟
2- نبود رایت رسول خدا با حسین علیه السلام طعن در قیام اوست است ؟
توجه به چند روایت در این باره معارف سودمندی از این رایت به دست میدهد:
1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا الْتَقَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَهْلُ الْبَصْرَةِ نَشَرَ الرَّایَةَ رَایَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَزَلْزَلَتْ أَقْدَامُهُمْ فَمَا اصْفَرَّتِ الشَّمْسُ حَتَّى قَالُوا آمِنَّا یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ لَا تَقْتُلُوا الْأَسْرَى وَ لَا تُجْهِزُوا الْجَرْحَى وَ لَا تَتْبَعُوا مُوَلِّیاً وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ لَمَّا کَانَ یَوْمُ صِفِّینَ سَأَلُوهُ نَشْرَ الرَّایَةِ فَأَبَى عَلَیْهِمْ فَتَحَمَّلُوا عَلَیْهِ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع وَ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لِلْحَسَنِ یَا بُنَیَّ إِنَّ لِلْقَوْمِ مُدَّةً یَبْلُغُونَهَا وَ إِنَّ هَذِهِ رَایَةٌ لَا یَنْشُرُهَا بَعْدِی إِلَّا الْقَائِمُ[2] ص الغیبةللنعمانی ص : 307
2- أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّا بْنِ شَیْبَانَ عَنْ یُونُسَ بْنِ کُلَیْبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ ع حَتَّى یَکُونَ تَکْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قُلْتُ وَ کَمْ تَکْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ یَسَارِهِ ثُمَّ یَهُزُّ الرَّایَةَ وَ یَسِیرُ بِهَا فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ فِی الْمَشْرِقِ وَ لَا فِی الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هِیَ وَ اللَّهِ قُطْنٌ وَ لَا کَتَّانٌ وَ لَا قَزٌّ وَ لَا حَرِیرٌ قُلْتُ فَمِنْأَیِّ شَیْءٍ هِیَ قَالَ مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ نَشَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ لَفَّهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى عَلِیٍّ ع فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلِیٍّ ع حَتَّى إِذَا کَانَ یَوْمُ الْبَصْرَةِ نَشَرَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ لَفَّهَا وَ هِیَ عِنْدَنَا هُنَاکَ لَا یَنْشُرُهَا أَحَدٌ حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمُ فَإِذَا هُوَ قَامَ نَشَرَهَا فَلَمْ یَبْقَ أَحَدٌ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ یَسِیرُ الرُّعْبُ قُدَّامَهَا شَهْراً وَ وَرَاءَهَا شَهْراً وَ عَنْ یَمِینِهَا شَهْراً وَ عَنْ یَسَارِهَا شَهْراً ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّهُ یَخْرُجُ مَوْتُوراً غَضْبَانَ أَسِفاً لِغَضَبِ اللَّهِ عَلَى هَذَا الْخَلْقِ[3]الغیبة للنعمانی، ص: 308
3- أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا ثَابِتُ کَأَنِّی بِقَائِمِ أَهْلِ بَیْتِی قَدْ أَشْرَفَ عَلَى نَجَفِکُمْ هَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى نَاحِیَةِ الْکُوفَةِ فَإِذَا هُوَ أَشْرَفَعَلَى نَجَفِکُمْ نَشَرَ رَایَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِذَا هُوَ نَشَرَهَا انْحَطَّتْ عَلَیْهِ مَلَائِکَةُ بَدْرٍ قُلْتُ وَ مَا رَایَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ عَمُودُهَا مِنْ عُمُدِ عَرْشِ اللَّهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ سَائِرُهَا مِنْ نَصْرِ اللَّهِ لَا یَهْوِی بِهَا إِلَى شَیْءٍ إِلَّا أَهْلَکَهُ اللَّهُ قُلْتُ فَمَخْبُوَّةٌ عِنْدَکُمْ حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمُ ع أَمْ یُؤْتَى بِهَا قَالَ لَا بَلْ یُؤْتَى بِهَا قُلْتُ مَنْ یَأْتِیهِ بِهَا قَالَ جَبْرَئِیلُ ع [4] الغیبة للنعمانی، ص: 309
بنابراین آنچه در پاسخ پرسش اول از روایات به دست می آید این است:
این رایت رمزی است به اموری که الان برما به خوبی معلوم نیست و جبرائیل باید بیاورد و به اراده خداوند قبل قیام قائم با کسی نیست و رایتی که از جنس ورق جنت است و عمودش از عمودهای عرش و رحمت الهی است به معنای نوع خاصی از نصرت است و اگرچه امری موجود است و نباید صرفا به مفاهیمی مثل نصرت تأویل شود اما امری مادی و این دنیایی نیز نیست وبنابر این رفع و وضعش نیست معلوم نیست به چه معناست. وجود رایت ملموس است اما شیئی از جنس ماده این جهان نیست.
و در پاسخ پرسش دوم باید گفت:
اولاً- نبود این رایت در قیام حسین علیه السلام به اراده خداست. قدر مسلم نصرتی که در بدر و جمل خدا اراده کرده است در قیامی جز قیام قائم نخواهد بود .ائمه علیهم السلام در این راستا از خود اختیاری نداشته اند که نبود این رایت طعنی بر آنها باشد.
ثانیاً- که این رایت را خود رسول خدا صلی الله علیه و آله هم درهمه جنگهایش با خود نداشت پس نبودش با علی علیه السلام در جنگ صفین یا حسین علیه السلام طعن در اینان و قیامهایشان نیست.
ثالثاً- رایت را باید جبرائیل بیاورد و بنابر این افراشتنش منوط به فعل اوست و پس به اختیار حسین علیه السلام نبوده است.
[1] . باب ما جاء فی ذکر رایة رسول الله ص و أنه لا ینشرها بعد یوم الجمل إلا القائم ع
[2] ابو عبد اللَّه (امام صادق) علیه السّلام فرمود: هنگامى که امیر المؤمنین با اهل بصره بهم رسیدند آن حضرت پرچم- پرچم رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله- را گشود و در نتیجه قدمهاى آنان لرزید و هنوز شعاع آفتاب زرد نشده بود که گفتند:اى پسر ابى طالب ما ایمان آوردیم، این هنگام بود که آن حضرت دستور داد اسیران را نکشید و کار زخمى را یکسره نکنید و آن را که از میدان جنگ رو بر تافته دنبال مکنید، و هر کس که اسلحه بر زمین گذاشت در امان خواهد بود و هر کس در خانهاش را بست در امان است.و چون روز صفّین شد از حضرت خواستند که آن پرچم را دوباره بگشاید آن حضرت نپذیرفت حسن و حسین علیهما السّلام و عمّار رضى اللَّه عنه را واسطه قرار دادند امیر المؤمنین بحسن فرمود: فرزندم این مردم را مدّتى مقرّر شده است که بآن نخواهند رسید و این پرچم پرچمى است که پس از من کسى آن را بجز امام قائم نخواهدگشود.
[3] . ابو عبد اللَّه (امام صادق) علیه السّلام فرمود: قائم علیه السّلام خروج نکند تا آنگاه که حلقه کامل گردد. عرض کردم: حلقه [کاملشدنش] چقدر است؟ فرمود:ده هزار که جبرئیل از سمت راستش و میکائیل از سمت چپش باشد، سپس پرچم را باهتزاز در آورد و با پرچم حرکت کند یک نفر در خاور و باختر نماند مگر آنکهپرچم را لعنت کند و آن پرچم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله است که جبرئیل آن را روز بدر فرود آورد. (1) سپس فرمود: اى ابا محمّد آن پرچم بخدا قسم نه از پنبه است و نه از کتان و نه از ابریشم و نه از حریر. عرض کردم: پس از چیست؟ فرمود: از ورق بهشتى است، رسول خدا آن را بروز بدر برگشود سپس باز درهم پیچید و بعلىّ علیه السّلام سپرد و همواره نزد علىّ علیه السّلام بود تا آنکه روز بصره فرا رسید پس امیر المؤمنین علیه السّلام آن را گشود و خداوند فتح را نصیب علىّ کرد سپس آن را درهم پیچید و آن اینجا نزد ما است هیچ کس آن را باز نخواهد کرد تا آنکه قائم قیام کند و چون او قیام کرد آن پرچم را باز کند و کسى در خاور و باختر نماند مگر آنکه آن را لعنت کند و رعب آن حضرت یک ماهه راه از پیشاپیش و از پشت سر و از سمت راست و سمت چپ آن حضرت در حرکت باشد.غیبت نعمانى-ترجمه فهرى ، ص362.
[4] . ابو جعفر (امام باقر) علیه السّلام مرا فرمود: اى ثابت گوئى قائم اهل بیتم را مىبینم که روى باین نجف شما آورده- و با دست اشاره بسمت کوفه کرد- و همین که روى بنجف شما کند پرچم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را میگشاید و چون آن را باز کرد فرشتگان بدر بر او فرود مىآیند.عرض کردم: پرچم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله چیست؟ فرمود: عمودش از عمودهاى عرش خدا و از رحمت او است و بقیّهاش از نصرت خدا است بچیزى با آن پرچم فرود نمیآید مگر اینکه خداوند آن را هلاک میکند.عرض کردم: پس در نزد شما پنهان است تا آنکه قائم قیام کند یا آنکه آن موقع براى او مىآورند؟ فرمود: نه بلکه برایش مىآوردند. عرض کردم: چه کسى براى او مىآورد؟ فرمود: جبرئیل علیه السّلام. [شرح: محتمل است که نفى آن حضرت از باب تقیّه باشد تا حکّام جور بجبر مطالبهاش نکنند و محتمل است تأویلى در پرچم باشد]